Caren's Mommy - کانالها

― نان..

― بالاخره رسیدیم!!!نمیدونین چه داستانی داشتیم زنگ زده بودم بهشون گفته بودم ساعت ده شب میرسیم من به وقت لندن گفته بودم و اونا هم فکر کردن به ..

― ما خسته و کوفته رسیدیم سر صبح گیر دادن الان همه کنار هم ایم پاشو واسه روز مادر کیک درست کن!!! 😐😐😐😐 منم مظلوم قبول کردم و یه همچین چیزی ..

― این جوری سوپرایز شدیم ما!!!! الان من ذوق کنم یا نه که شیشه سس گوجه رو خالی کردن و توش آب پرتقال ریختن؟؟؟ 😂😂😂😂😂😂 پ.ن: بالاخره بعد از ک..

― به نظرتون بریم سروقت آجیلا یا زوده؟!؟!؟!؟؟؟ یکی به من بگه آجیل ها رو کجا قایم کنم؟؟؟ البته کفپوش اون گوشه نشیمن یکم لقه به نظرتون اگه کفپو..

― یادم میاد یه بار به حضرت یار گفتم برو یکم سبزی بخر و وقتی اومد دیدم کیسه کیسه سبزی دستشه😱😱😱 میگم اینا چیه ؟؟؟ میگه چمیدونم از هر نوع چ..

― موکا و کروسانت شکلات هستند عصرونه حضرت یارمون( دیگه یه کارت بانکی حضرت یاره و یه عالمه خرید😈😈😈😅) میگم که... من موندم چه جوری بعضیا تا ..

― آقای این پسرای من جنگ ستارگان دیدن و کیو کیو کنان روزشونو شب میکردن 😅 هیچی ما هم از اینا براشون درست کردیم😎😎😎 واسه اولین بار هم حضرت ..

― جوجه مون خودشو دور پتو پیچونده و با دیلان لم دادن رو مبل و دارن باب اسفنجی میبینن و دستور دادن از اینا بیارن واسش اونم تو هوای منفی دو و ب..

― آقا امروز میخواستم با مترو برم پیش کارن حالا نشستم تو مترو این آقای همسر هم رفته بود رو مخم داشتم باهاش تو تلگرام بحث میکردم یه چیزی تایپ..

― ایشون سوپ شیر هستند سفارشی از طرف جوجه😊 خبببب و حالا ادامه خاطره ها: یادتونه تازه پیتزا در اومده بود ؟؟؟ یه روز مامانم بابامو فرستاد نو..

― وقتی برام تموم شد که دیدم شوهر عمه م با دو من سبیل رفته زیر عکس عمه م کامنت گذاشته: دااالیییی!!!! قلفونت عجیجم ملکه من!!!😐😐😐😐😐😐😐😐😐..

― امروز زنگ زدم به مادربزرگم داشت از برنامه هاش برای عیدش میگفت یه جاهاییش گرگانیه من ترجمه میکنم _ موخوام با پسر نصرت برم النگدره چلیکا(چ..

― آقا دیدم خیلی کسل و بی انرژی م(البته اضافه وزن واسه بارداری و دم عید بودن هم بی تاثیر نبود😅) منم که نمیتونم در مقابل کیک و شیرینی مقاومت ..

― امروز دیدم نه صدای کارن میاد نه دیلان گفتم حتما تو اتاق دارن با هم نقاشی میکشن رفتم تو اشپزخونه در کابنیت رو باز کردم دیدم لیوان ها و پار..

― با تشکر از آقای همسر که نقش پایه رو بازی کردن و بشقابو برای نیم ساعت نگه داشت و اجازه داد از زوایای مختلف عکس بگیرم!!!!! میگم اتاق پرو ها رو ..

― بعد از شبیخون قوم تاتار(همسایه ها) به خونمون حضرت یار درست کردن ناهار رو به عهده گرفت و همزمان: من: لوس نکن خودتو دیگه پاشو بیا حضرت یار: ن..

― در و همسایه واسه چاشت هوار شدن رو سرمون منم هر چی تو یخچال داشتم و نداشتم آوردم 😩( اینقد از کلمه چاشت خوشم میاد لاکچریه😂😂😂😂😂) با ای..

― میدونم اصلا شبیه رول دارچینی نیست 😆 رول ها رو ریختم تو قالب اینجوری شد ( من موندم این حجم از خلاقیت چجوری امکان داره؟؟؟( خودشیفته!!!!))😆..

― بچه که بودم تصورم از سعدی یه پیرمرد غرغرو بود که تا می دیدت می گفت بیا بشین نصیحتت کنم. بعدم رو حساب موی سفیدش که می نشستی، شروع می کرد نصی..

― امروز چهار پنج بار زنگ زدم به خواهرم واسه بار شیشم برداشته من: چرا جواب نمیدی گوشیو بابا؟؟؟؟؟ خواهر جان: دستم بند بود داشتم ماسک میذاشتم..

― آقا دیگه خیلی لاکچری کردیم صبحانه مون رو!!!!! واقعا بعضیا پارتی میگیرن تا پاسی از شب اونم با دی جی ورقص نور و ؟!؟!؟!؟!؟! 😐 حالا ما به مناسبت..