پیراشکی فلفل

– خوراک با سبزیجات

پیراشکی فلفل
پیراشکی فلفل - کوک‌برگر

پیراشکی فلفل


کوک‌برگر
پیراشکی فلفل

(از دسته ی خوراک با سبزیجات)

مواد لازم برای تهیه پیراشکی فلفل برای 6 نفر

  • مواد اصلی
  • نمک و ادویه دلخواه به مقدار لازم
  • پنیر پیتزا 1/3 پیمانه
  • گشنیز خرد شده 1 قاشق غذا خوری
  • جعفری خرد شده 1 قاشق غذا خوری
  • پیاز 1 عدد
  • قارچ 100 گرم
  • گوشت چرخ کرده 150 گرم
  • فلفل سبز (تند نباشد) 6 عدد
  • مواد لازم میانی:
  • شکر 1.5 قاشق غذا خوری
  • نمک 1/4 قاشق چای خوری
  • روغن مایع 1/8 پیمانه
  • شیر 1/4 پیمانه
  • ماست‏ 1/4 پیمانه
  • خمیر مایه 1/2 قاشق غذا خوری
  • بیکینگ پودر 1/2 قاشق غذا خوری
  • آرد سفید 1/1/4 پیمانه

طرز تهیه پیراشکی فلفل

پیراشکی فلفل
آموزش تهیه پیراشکی فلفل

1. طرز تهیه خمیر:

پیراشکی فلفل
مراحل تهیه پیراشکی فلفل - تصویر 1

2. ماست، شیر و روغن رو با هم مخلوط کنید. خمیر مایه و شکر رو بپاشید روی مخلوط ماست. بعد از 7 دقیقه آرد، بکینگ پودر و نمک رو با هم مخلوط کنید و الک کنید روی بقیه مواد. با دست به مدت تقریبا 89 دقیقه خوب ورز بدین تا خمیر یه دستی درست بشه.

پیراشکی فلفل
مراحل تهیه پیراشکی فلفل - تصویر 2

3. ممکنه یه کم چسبنده باشه ولی آرد بیشتری اضافه نکنید تا لطافتش رو از دست نده. روی خمیر رو بپوشونید و بذارید به مدت تقریبا یک ساعت یا تا وقتی که حجمش دو برابر شد استراحت کنه.

پیراشکی فلفل
مراحل تهیه پیراشکی فلفل - تصویر 3

4. طرز تهیه پیراشکی:

پیراشکی فلفل
مراحل تهیه پیراشکی فلفل - تصویر 4

5. پیاز رو ریز خرد کنید و تو کمی روغن تفت بدید. گوشت چرخ کرده رو بهش اضافه کنید. وقتی تفت داده شد، قارچ های خرد شده رو بهش اضافه کنید. حرارت رو زیاد کنید و تند تند هم بزنید تا آبش کشیده شه.

پیراشکی فلفل
مراحل تهیه پیراشکی فلفل - تصویر 5

6. نمک و ادویه های دلخواه رو اضافه کنید. (ادویه دلخواه میتونه زردچوبه، فلفل سیاه، پودر زنجبیل، پودر تخم گشنیز، پاپریکا، اورگانو، آویشن و ... باشه) در نهایت جعفری و گشنیز رو هم اضافه کنید و مایه رو از روی حرارت بردارید. وقتی مایه کمی خنک شد پنیر رو هم به مایه اضافه کنید.

پیراشکی فلفل
مراحل تهیه پیراشکی فلفل - تصویر 6

7. برای این کار از فلفل های سبزی که بزرگتر از فلفل های معمولی هستن و طعمشون هم تند نیست، استفاده می کنیم.

پیراشکی فلفل
مراحل تهیه پیراشکی فلفل - تصویر 7

8. فلفل ها رو چاک بدید و هسته هاش رو خارج کنید.

پیراشکی فلفل
مراحل تهیه پیراشکی فلفل - تصویر 8

9. از مایه گوشتی هر چقدر که جا میشه بریزید تو فلفل و به اصطلاح فلفل رو با این مایه پر کنید.

پیراشکی فلفل
مراحل تهیه پیراشکی فلفل - تصویر 9

10. از خمیر گلوله کوچیکی بردارید و اون رو به شکل طناب دربیارید.

11. یه سر طناب رو به نوک فلفل پر شده بچسبونید.

12. و شروع کنید به پیچوندن دور فلفل تا برسید به سرش.

13. اگه فلفل ساقه داره، ساقه ش رو بیرون از خمیر نگه دارید تا شکل بهتری پیدا کنه. لازم نیس خیلی محکم بپیچید. یه مقدار فلفل از لابلای خمیر هم پیدا بشه ایرادی نداره چون خمیر پف می کنه و فضای خالی رو می پوشونه.

14. روی خمیر رو با کمی زرده تخم مرغ و شیر برس کنید و کمی هم کنجد بپاشید.

15. فر رو با حرارت 869 درجه گرم کنید. پیراشکی ها رو بذارید تو فر و به مدت تقریبا نیم ساعت بپزید

تصاویر تزئینات پیراشکی فلفل

پیراشکی فلفل
پیراشکی فلفل - دوستتون دارم شاد باشید - Nafiseh.64
پیراشکی فلفل
پیراشکی فلفل - پیراشکی - سمیه
پیراشکی فلفل
پیراشکی فلفل - سلام، دوستای خوبم پدر جاریم متاسفانه فوت کردن، برای شادی روحشون یه فاتحه بفرستید لطفا. #پیراشکی شکل ماهی.امیدوارم دوست داشته باشید و ایده بشه - باران، بهار نهال
پیراشکی فلفل
پیراشکی فلفل - خوشمزس - Roya73
پیراشکی فلفل
پیراشکی فلفل - فرداش رفتم ،گفت این سینی تو ویترین مال مشتریه،خواستم برگردم، گفت توهمیشه انقدر زود راضی میشی ومیری،جوابی نداشتم بدم،فقط گفتم من به حرف شما اعتماد دارم مگه دروغ میگید،اونم ذوق کرد گفت آفرین خوب منو شناختی،این خرید نون خامه ای ورفت وآمد وگفت وگو از هر دری یک هفته طول کشید تا آخر هفته که رفتم خود آقای کریمی تو مغازه بود وبالاخره من یه جعبه نون خامه ای خریدم ورفتم .عصر حاضر شدیم وبا پدر ومادرم رفتیم عروسی که در حیاط بزرگ وبا صفای عموی شمسی برگزار میشد،کل حیاطو ریسه کشیده بودن ،میز وصندلی وپذیرایی مرتب،سر عقد مادرشوهر وخواهرشوهرا همگی کادوهای خوبی دادن وآرزوی خوشبختی براشون کردن،بعد عقد هم همه مهمانها بالقمه های نون وپنیر وسبزی پذیرایی شدن.همه چی مرتب بود مامان شمسی کفش پاشنه بلندشو درآورد ویه کفش راحت پوشید ومدام درحال رفت وامد وپذیرایی از همه مهمونا بود،بعدم بستنی سنتی دادن،میوه وشربت وشیرینی هم بود،بعدم کیک رو بریدن ودهان هم گذاشتن،خلاصه خیلی خوش گذشت منم در پذیرایی از مهمونا کمک میکردم وتند تند همه میگفتن انشالله عروسی خودت منم لپام گل مینداخت وته دلم میگفتم انشالله، آخرشب هم عروس وداماد برای شام رفتن حیاط همسایه ویه پولی دامادبعنوان شیرینی به آشپز داد ودر دیگ روباز کرد وبرا عروس ودامادیه بشقاب غذا کشید واونام یه قاشق گذاشتن دهان همدیگه وعکاس چپ وراست عکس میگرفت،بعدم نوشابه گرفتن دست ودستشونو دور هم چرخوندن وخوردن وعکس گرفتن نمیدونم چرا این حرکت برام خیلی عجیب وزیبا اومد😀،وبعدم شام مرتب وتمیزی دادن وآخرشب پدر ومادر عروس وداماد جلو در ایستادن واز همه تشکر کردن ومهمانها رفتن،یه لحظه منو ومادرم رفتیم بالا وبه مادرم تمام جهاز شمسی رو نشون دادم واونم گفت مبارکشون باشه وبعدم برگشتیم خونه.تمام شب خوابم نبرد،همش تو فکر عروسیشون بودم،برای خودم تصور میکردم منم همچین جشنی میگیرم.از فرداش دیگه واقعا بیکار شده بودم دوندگیامون برای عروسی شمسی تموم شده بود اونام رفته بودن ماه عسل،منم کسل وبی حوصله تنها تو خونه بودم،ولی کریم رو داشتم بیشتر صبحها خودش تنها تو مغازه بود منم به هوای خریدن شیرینی میرفتم وکلی حرف میزدیم ،دوهفته بعد از عروسی شمسی کریم بهم پیشنهاد ازدواج داد وگفت میخوام بیام خواستگاری ،منم ذوق مرگ شدم،کلا حدود یکماه بود همو میشناختیم،گفتم خوب بزرگترا باید حرف بزنن اونم گفت باشه،یک هفته تمام که برام یکسال گذشت تو خونه موندم منتظر زنگ تلفن وخبری نشد،آخرش رفتم دم مغازه کریم گفت عجله نکن زنگ میزنن،بازم یک هفته دیگه منتظر شدم درضمن کارنامه هاروداده بودن ... پدرم کارنامه رو گرفته بود واز دستم عصبانی بود منی که همیشه شاگرد ممتاز بودم پنج تا تجدید داشتم.به قول خودش مورد مواخذه قرار گرفتمو درنهایت قول دادم جبران کنم.ولی ته دلم میگفتم بیخیال درس ، کافیه با کریم عروسی کنم وبشم خانم خونه،درس به چه دردی میخوره،مامانم خوند چی شد ،میره سر کار وبعد تمام پولشو میده لباس وکفش،من اینهمه لباس وکفش نمیخوام بجاش کلی بچه میخوام سرم گرم بشه وتنها نباشم.افکارم به هرحال افکار پخته ای نبود درحد همون دخترنوجوان چهارده پونزده ساله بود.همش به کریم فکر میکردم به اون قد وبالا وچشم وابروی خمار وگیراش به اون رک بودن وحاضر جوابیش به اون صداش به اون شوخ طبعیش.تو اون مدت تمام قرارومدارامونم گذاشته بودیم .گفته بود حقوقم وکم وزیادش دست بابامه،خونه وزندگیمونم درسته جداست وطبقه بالای مامانم اینا هستیم ولی خورد وخوراکمون باهمه،منم قبول کرده بودم وبهش گفته بودم تو هرجا باشی برام بهشته،من با تو زیر یه چادرم زندگی میکنم،بهم میگفت چقدر آخه تو شیرین وتو دل برویی،کاش اینارو برام بنویسی،منم براش رو برگه امتحانی دورو پر حرفامونوشتم ودوروبرشم کلی قلب وگل کشیدم،از عطرمم به کاغذ زدم،زیرشم نوشتم فدای تو ماهروتو تمام قلباهم اوله اسم خودمو خودشو نوشتم،کریمم میگفت من اینا رو میزارم تو جیبم رو قلبم وقوت قلب میگیرم.بالاخره یه روز سر ظهر پدر کریم زنگ زد وبه پدرم گفت برا خواستگاری میخوایم بیایم.مادرم روی خوش نشون نداد گفت ماهروهنوز بچه است مگه خودشما نمیخواستی تحصیلات عالیه داشته باشه.پدرم گفت اصرار داشتن بزار بیان بعد جواب رد میدیم.مادرم گفت همین الان جواب رد بده مگه نمیگی پسره تحصیلاتی نداره اینا کاسبن به تیپ ما نمیخورن،فرداروزی رفت وآمدی بشه ماحرفی برای باهم گفتن نداریم،بهتره ما با یه خانواده فرهنگی وفرهیخته مثل خودمون وصلت کنیم.پدرم گفت شما صحیح میفرمایید ،گشت وشماره قنادیو از دفتر پیدا کرد،منم تمام مدت تو راه پله بالا نشسته بودم وحرص میخوردم که چرا نمیزارن بیان.بالاخره پدرم تماس گرفت وگفت با مادرش صحبت کردم وایشان گفتن ماهرو قصد ازدواج نداره.قطع کردن وچند دقیقه بعد دوباره پدرش تماس گرفت وگفت اجازه بدین ما فقط بعنوان همسایه شرف یاب بشیم.ایندفعه پدرم تو رو دروایسی موند وقبول کرد.مادرم گفت خوب بریم رستوران فلان هتل که جنبه خواستگاریم نداشته باشه،پدرمم قبول کرد.مادرم حاضربه پذیرایی کسی درمنزل بجز عده ای از دوستانش که به قول خودش بی ریا وتکلف بودن، نبود - رامتین
پیراشکی فلفل
پیراشکی فلفل - زهرا
پیراشکی فلفل
پیراشکی فلفل - قیمتا رو لباسا و وسایلو میدیدم وبا خودم برنامه ریزی میکردم که هر ماه یه تیکه رخت ولباس و وسیله برا خودم ومامانم بخرم.سر کوچه که رسیدم رفتم از باجه بلیط اتوبوس ده برگ بیست تایی بلیط خریدم.گرفتن اونهمه بلیط تو دستام کم از گرفتن سند ماشین شخصی برام نبود.دیگه راحت شدم از جیره بندی روزی دوتا بلیط. اومدم خونه وخبر اولین حقوقموبه مامانم دادم خیلی خوشحال شد وسجده شکر کرد گفت الهی شکر راحت شدی از زیر فشارا بابات.بابامم که شنید خوشحال شد گفت خوبه بارت از رو دوش من برداشته شد یه خرج کمتر زندگیو راحتتر میکنه،بس که خرج میکرد حق داشت بالاخره. یواشکی کیف وجورابا مامانمو دادم کلی خوشحال شد گفت ایشالله خدا بهت برکت بده ممنون خیلی احتیاج داشتم . بعدم نصف حقوقمو دادم بهش کلی تعارف کرد که نمیخوامو بزار برا خودت،گفتم مدرکمم بگیرم حقوقم بیشتر میشه بهت پول میدم دیگه کار نکنی.گفت نه امیدوارم تو حقوقت هر ماه بیشتر وبیشتر بشه من دوست دارم کار کنم سرگرمم حالا یه سبزی پاک میکنم یا یه حلوایی میپزم برا سفره نذری ثواب داره.گفتم بی خیال دوزار درمیاری تازه تا پولم میگیری بابا بالا سرت وایمیسه که نصف پول آبو بده چون سبزی شستی ،سه چهارم پول گازو بده چون حلوا درست کردی وشله زرد پختی. گفت مهم نیست بزار سرم گرم باشه. آرزو میکردم انقدر وضعم خوب بشه بتونم یه خونه بگیرم بریم از دست بابام راحت بشیم روز به روز اذیتاش بیشتر میشد.دیگه همون چهار تا گلم نمیکاشت یا آب نمیداد که پول آب نیاد میگفت فقط درختا چون محصول میدادن آب میخوردن،میگفت گل وگیاه تو پارک زیاده ،چه کاریه گل بخرم وکود بدم وهزینه بزارم. مدام دفترچه های بانکیش دورش بود وحساب میکرد هر ماه چقدر بهره میگیره وبهره اون بهره ماه بعد چقدر میشه. یه روز خالم زنگ زد مامانم داشت باهاش حرف میزد که گفت به سلامتی مبارکه خوب چرازودتر نگفتین،مگه ما غریبه ایم ،باشه زحمت میدیم وخدا نگه دار. گفتم چه خبر تولد دعوت شدیم.گفت نه جشن عقد غنچه است.گفتم کی گفت همین شب جمعه سه روز دیگه گفتم چرا الان میگن،چرا انقدر دیر.گفت چی بگم والا خوبه از دو طرفم فامیلیم .جای شکرش باقیه صبح پنجشنبه نگفتن شب بیاین. گفتم نگفت داماد کیه و...گفت نه والا فقط ادرس تالار رو داد.شک نداشتم یکی از سال بالاییاشونه چند بار باهم دیده بودمشون یه بارم که رودر رو شدیم منو معرفی کرد وگفت دخترخالمه،چند وقت بعدم غنچه نظرمو درموردش پرسید وگفت چند وقته ازم خواستگاری کرده،منم گفتم بنظر پسرخوبی میاد به مامانم گفتم خوب بیافردا یه لباس درست حسابی بخریم یه وقتم از ارایشگاه بگیر موهاتو رنگ کن منم دلم میخواد موهامو سشواربکشمو مرتب باشم.مامانمم گفت اره حتما بخصوص که عمه هاتم هستن دلم میخواد حسابی زیبا باشی. بلندشدیم رفتیم چندتا مغازه سر زدیم لباسا قیمتاش برای ما خیلی زیاد بود ولی من مصمم بودم که حتما شیک باشیم لباسامون بدرد مجلس عقد نمیخورد همه رنگ ورو رفته بودن. به مامانم گفتم ببین از حاج خانم میتونی قرض بگیری من هر ماه قسطی پسش میدم.گفت روم نمیشه گفتم مامان چاره نداریم بابام که به هیچ وجه نمیده اعصابمونوبیخودی خرد نکنیم خاله هم خودش انقدر الان سرش شلوغه نمیشه بریم سراغش. گفت باشه از باجه تلفن عمومی زنگ زد حامد برداشت وگفت مامانش وهادی رفتن بیرون ممکنه تا شب نیان.قطع کردیم.به مامان گفتم مامان خوب به حامد میگفتی مگه اینا نمیگن ما حرف خصوصی نداریم وهمه چیو بهم میگیم.چاره هم نداریم فقط دوروز وقت داریم باید بخریم دیگه بگو تا بریم دم خونشون اگه دارن بگیریم یا حداقل فردا صبح بریم بگیرم. دوباره زنگ زدیم وحامد گفت اتفاقا الان حاج آقا خونس میگیرم ومیارم براتون.مامانم گفت بیرونیم خودمون میایم،گفت نه ادرس بدین میارم براتون خودمم کار دارم ربع ساعت نشد با پول اومد وسریع رفت. ماهم دوتا لباس شیک خریدیم من یه لباس ماکسی صورتی برداشتم مامانم تند تند میگفت ان شاءالله لباس عروسیتو بپوشی،واقعا چقدر لباس رو زیبایی آدم تاثیر داره دلم نمیخواست از اتاق پرو بیام بیرون دوست داشتم همش خودمو ببینم. بابام که گفت منکه نمیام داداشم قابل ندونست تا دو روز قبل عقد منو با خبر کنه منم نمیام.کلا بابام خونه رو زیاد خالی نمیزاشت میترسید دزد بهمون بزنه اینم دیگه مزید برعلت شده بود.حتی من ومامان تا سر کوچه میخواستیم بریم میگفت صبر کنید من بیام خونه بعد شما بروید بیرون. صبح پنجشنبه طبق معمول ساعت شش رفتم سرکار برا خون گیری و...تا بعد از ظهر کار کردم واومدم خونه وسریع با مامانم رفتیم ارایشگاه مامانم موهاشو رنگ کرد وسشوار کشید منم فقط موهامو مرتب کردمو یه ارایش ملایم کردم،من ومامانم کلا خیلی فرق کرده بودیم وذوق همو میکردیم.گفتم خداروشکر یه عقد دعوت شدیم ظاهرمون از یکنواختی دراومد.تاکسی تلفنی گرفتیم ورفتیم،من گواهینامه نداشتم چون به دردم نمیخورد بابام اجازه نمیداد هیچکس به ماشینش دست بزنه.خلاصه رسیدیم دم تالار هاله ومهتاب دوتا لباس عروسکی خوشگل تنشون بود،از پله های تالار رفتیم پایین... سلام دوستان،از خوبیای آنلاین نوشتن اینه که سوالای مختلف همراها رو میتونی درغالب یه پست جواب بدی.لازم دیدم چند خط درمورد پدر شکوفه بنویسم که انقدر حرص نخورید از دستش وخونتون به جوش نیاد. ودست به قتلش نزنید. زندگی پدرش خودش یه داستانیه واگر میخواستم بنویسمش حداقل بیست سی قسمتی میشد وکلا داستان منحرف میشد .بنابراین اینجا کوتاه میگم که پدرش وسواس پولی داشته دست خودش نبوده حرکات اغلب وسواسیها وبیمارهای روحی خود به خود درمان نمیشه نیاز به مشاوره وحتی درمان دارویی داره،درمان نشه با یکسری فشارها وتنشها بدتر وشدید تر میشه.خودشون نمیپذیرن که مشکل دارن به نظرشون خودشون سالمن وبقیه هستن که مشکل دارن و فقط اطرافیانو اذیت میکنن.اغلبم ریشه درشرایط سخت دوران کودکی داره پدرشم خیلی سختی کشیده تازه در دوران جوانی از برادر وخواهراش رو دست خورده وباعث شده قطع رابطه کنه باهمه البته بجز پدر غنچه که بهتر از بقیه بوده. مادرش چاره نداشته باید تحمل میکرده چون هم شوهرشو بچشو دوست داشته وهم جایی برای رفتن نداشته،بالاخره همه شجاعت طلاق رو ندارن یا حامی ندارن ومیگن بد رو بدتر نکنیم ومجبورن بسوزن وبسازن.درمورد مشهدم که دوهفته موندن مهمانسرای شرکتشون رفتن که رایگان بوده وخورد وخوراکشونم همونی بوده که درخانه بوده حالا فکر نکنید شیشلیک وچلو گردن خوردن وشاندیز وطرقبه رفتن.فقط یکهفته از مرخصیای تلمبار شده استفاده کرده.تمام سختیا رو مادر ودختر بخاطر شخصیت وذات پاکشون وپایبندیشون به اخلاق تحمل کردن،خیلیا با کمتر از این تنگناها شرافتشونو به باد میدن کم نیستن دخترایی که برای تجربه رخت ولباسوعطرولوازم ارایش وسوارشدن تو یه ماشین جدید ازهمه چیشون مایه میزارن. بخاطر همینه که مشاورا میگن درمورد بچه ها درحد توانتون یه حداقلهایی رو فراهم کنیدتا به انحراف کشیده نشن.امروزه هم که شوگر ددی ومامی(پدر ومادر شیرین وپولدار)زیاد شده پیرمردای پولداری که دخترای همسن نوه ی خودشون و تور میکنن چون پولدارن ومیخوان حال کنن وپیرزنایی که با پسرای بیست سی ساله رابطه دارن در عوضش براشون امکانات فراهم میکنن. امیدوارم ابهامات برطرف شده باشه - رامتین
پیراشکی فلفل
پیراشکی فلفل - سلام دوستای مهربون و بی نظیر شما بهترین دوستای دنیا هستید چون بی توقع و بی چشم داشت هر چی بلدید رو آموزش میدید ، قدر خودتون رو بدونید مهربونا #پیراشکی_مرغ #پیراشکی_فلفل از پیتزای دیشب #خمیر_جادویی اضافه مونده بود باهاش اینا رو درست کردم ، خیلی خوشمزه شدن ، دیگه هیچ وقت از بیرون نمیخرم ، این خوشمزه های دوست داشتنی کلی منو جلوی مهمونم سر افراز کردن . مواد داخل پیراشکی ؛ سینه ی مرغ نگینی فلفل دلمه ای نگینی پیاز نگینی جعفری و تره زرد چوبه نمک و فلفل پاپریکا اول #پیاز رو توی دو قاشق روغن تفت دادم بعد #مرغ رو اضافه و کردم بهش نمک و فلفل و زردچوبه و پاپریکا زدم بعد #فلفل دلمه رو ریختم و بعد از اینکه خاموشش کردم #جعفری و #تره رو اضافه کردم . دستور خمیر جادویی هم که توی خود برنامه هست ، مواد رو داخل خمیر گذاشتم و #تخم مرغ روی پیراشکی ها مالیدم و گذاشتم داخل فر به مدت 10 دقیقه با حرارت ملایم سربلند و شاداب باشید مهربونا - خانم آقا محمدم

با دیگران به اشتراک بگذارید:

امتیازدهی:

نظرات کاربران

zhra — پنجشنبه، ۲۲ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۹:۰۴
به به خیلی عااااااااااالیه😍😍😍😍
رضا — شنبه، ۵ بهمن ۱۳۹۸ - ۲۳:۴۵
عالی
رضا — شنبه، ۵ بهمن ۱۳۹۸ - ۲۳:۴۵
عالی
mina — جمعه، ۱۵ آذر ۱۳۹۸ - ۰۳:۵۶
چي برنم ب خميرم ك بعد ميزارم تو تستر بعد پخت نرم باشه و خشك نشه من دوست دارم ي خميري ياد بگيرم كه نتيجش نرم باشه مث اشترودل حالا چ مواد توش مال نهار باشه چ شكلاتي باشه واس عصرانه
€£¥₩ — جمعه، ۸ آذر ۱۳۹۸ - ۱۸:۰۷
من از این خمیر واسه هرنوع پیراشکی استفاده میکنم خیلی عالیه
فقط آرد رو تا جایی اضافه میکنم ک به دست نچسبه
fatemeh----~° — سه‌شنبه، ۲۸ آبان ۱۳۹۸ - ۲۰:۴۵
خیلی خوشمزست
..momo — پنجشنبه، ۱۶ خرداد ۱۳۹۸ - ۲۰:۱۲
زیاد فلفلی نی؟؟
maryam — شنبه، ۱۵ دی ۱۳۹۷ - ۰۲:۲۰
عالی
زهرا خانم 12ساله — سه‌شنبه، ۲ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۹:۰۷
تا تهش خوردم عالی بود
negar — شنبه، ۲۳ تیر ۱۳۹۷ - ۱۴:۱۴
دوستان برای درست کردن خمیر این پیراشکی دستوری که نوشته شده بهتره یا خمیر جادویی؟ کسی هردو رو امتحان کرده؟
۰۹۱۲۰۹۶۱۲۱۷ — دوشنبه، ۲۵ دی ۱۳۹۶ - ۰۰:۵۷
قیافش که خیلی خوبو قشنگه
نگار... — یکشنبه، ۱۰ دی ۱۳۹۶ - ۱۹:۴۴
این خمیرش فوقولادس...من درست کردم
فرزانه — سه‌شنبه، ۲۱ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۴:۱۹
عزیزم شما که این خمیر رو درست کردید به نظرتون میشه توی ساندویچ ساز هم ازش استفاده کرد؟
Z.R — پنجشنبه، ۱۲ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۴:۵۸
سلام نگار جان تنده عزیزم؟
پریسا73 — چهارشنبه، ۱۷ آبان ۱۳۹۶ - ۱۱:۵۸
عالیه
zebeloooo — سه‌شنبه، ۳۱ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۴:۳۱
دوستان مرسی از همراهیتون 😍❤
Zeynab — یکشنبه، ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۰:۱۳
خوبه
مامان امین — یکشنبه، ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۱۰
اممممممممم
عطیه — شنبه، ۲۲ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۷:۴۰
عالیه همه دوست داشتند
hadis — پنجشنبه، ۱۲ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۶
چه جالب
الینا — سه‌شنبه، ۱۶ تیر ۱۳۹۴ - ۱۸:۳۵
عالیه
لیلی — پنجشنبه، ۱۱ تیر ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۸
عالی
MAB(chef) — دوشنبه، ۱۷ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۸
ایده بسیار جالبیه...فلفل چیلی باشه خیلی خوشمزه میشه...متشکرم
فاطمه میری — چهارشنبه، ۲۲ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۳:۴۲
پیراشکی فلفل با اون خمیر لطیفش علیه امتحان کنید
محبوب — دوشنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۷
خوشمزس