گوبولی

– این یکی ازغذاهای محلی استان هرمزگان شهربندرعباس هست که درکل استان پخته میشه ولی به روشهای مختلف ولی موادش همین هست دوستان.#گوبولی#غذای ..

گوبولی
گوبولی - مامان ارسلان

گوبولی


این یکی ازغذاهای محلی استان هرمزگان شهربندرعباس هست که درکل استان پخته میشه ولی به روشهای مختلف ولی موادش همین هست دوستان.#گوبولی#غذای محلی بندرعباس

مواد لازم برای تهیه گوبولی برای 6 نفر

  • مواد اصلی
  • برنج 4 پیمانه
  • نخود 1 پیمانه
  • زیره سیاه 2 قاشق غذا خوری
  • گوشت چرخ کرده 300-400 گرم
  • پیاز بزرگ 4 عدد
  • کشمش پلویی 1 پیمانه
  • نمک و فلفل و زرد چوبه و ادویه به مقدار لازم
  • رب گوجه ‌فرنگی 2 قاشق غذا خوری

نکته های مهم برای تهیه گوبولی

یک نکته مهم:اگه نخواستین ازگوشت چرخ شده استفاده میتونین ازتکه های گوشت استفاده کنید.گوشت رو آبپز کنید وکمی بادست ریش ریش کنید توجه داشته باشین که خیلی ریش نباشه که آب میشه وموقع سرو مشخص نیست.

ازسیب زمینی مکعبی وخلالی هم میتونین استفاده کنید.امااصل گوبولی سیب زمینی نداره.

این نکاتی بودکه یادم بود وگفتم سوالی بود درخدمتم.

درضمن عکس ازنت هستش دوستان

طرز تهیه گوبولی

1. نخودروازشب قبل خیس کنید(بهتره برای عطرنخود.گرفتن نفخ نخودکمی زیره توی ی کیسه پارچه ای بریزید وبین نخودهاقراربدید)وآب پز کنید.

2. برنج راخیس کرده راتوی آبجوش بریزید کمی زردچوبه توی آب بریزید تابرنجها رنگش زردشود وزمانی که نرم شد.صاف کنید وزیره هاراروی برنج بریزیدمخلوط کنید ودم بدهید.

3. پیازهاراخلالی خردکنید وتوی روغن سرخ کنیدزمانی که سرخ شد نصف آن رابردارید توی صافی بزارید تا روغنش بره وحالت خشک پیداکنه خیلی خشک نباشه.

4. گوشت چرخ شده راباقی مونده پیازها سرخ کنیدوقتی خوب سرخ شد وآب اضافی آن کشیده شد.ادویه ونمک وفلفل وزردچوبه بزنید.زمان دهیدتاعطرادویه باسرخ شدن بیرون بیاید.بعدرب بزنید.

5. کشمش روخیس بدید وتوی روغن تفت دهید.نخود آبپز شده روهم کمی تفت بدید.(مواظب باشید که نسوزه)

6. برنج دم کشیده را توی ظرف سرو بریزید.سپس کنارش نخود و کشمش و پیازسرخ شده وگوشت ها راقراردهید.آماده است نوش جان

تصاویر تزئینات گوبولی

گوبولی
گوبولی - با تشکر از مامان ارسلان برای دستورخوبش. ممنونم از همراهی دوستای گلم که همیشه بهم لطف دارن.یک گله کوچیکم از بعضی از دوستان دارم واینه که: دوستان لطفا اگر از داستان خوشتون میاد لایک کنید منم انگیزه پیدا کنم. بعضی از دوستان مینویسن ما طی چند روز کل داستانا رو خوندیم خیلی دوست داشتیم بعد میبینم یک لایک هم برای نمونه نکرده خوب در فضای مجازی لایک به معنی دوست داشتنه،اگر دوست دارید انگشت مبارک رو به کار بیندازید . اسمم جهانگیره،،جهان صدام میکنن ،سال پنجاه ونه بدنیا اومدم همون اوایل جنگ.پدرم ارتشی بود ومادرم خانه دار.پدرم اینا چهار پسر ویک دختر بودن ومادرم اینا هفت خواهر بودن. منم دوتا خواهر بزرگتر از خودم دارم،که ده سال وپنج سال از من بزرگتر هستن.پدرم بخاطر شرایط کاری که داشت مجبور بود مدام از این شهر به اون شهر بره ، برای من زیاد فرق نداشت،چون همیشه تو خونه بودم.مادرم همیشه ما رو تو خونه نگه میداشت واجازه نمی داد بریم با بقیه بچه ها بازی کنیم.البته همه جور سرگرمی هم برامون تو خونه جور می کرد از کار دستی ونقاشی و...وخودشم همراهیمون میکرد.تا اینکه هفت ساله شدم وکار پدرم ثابت شد واز خونه به دوشی خلاص شدیم ومنم بصورت ثابت رفتم یه مدرسه.خواهرام بسیار درس خوان واهل مطالعه بودن.منم به اونا نگاه میکردم وطبعا درسخوان شدم.پدرم زیاد اهل حرف زدن وشوخی وقاطی شدن با ما نبود،در واقع اصلا اهل این کارا نبود،رابطمون درحد سلام وخدا نگه داربود.مدیریت خونه وکارا همگی با مادرم بود.مادرم زن توانمندی بود والبته بسیار پر انرژی.خیاطی میکرد یادم نمیاد در زمان بچگی هیچوقت لباسی اماده از بیرون خریده باشیم حتی کاپشن برای من وخواهرام می دوخت،تمام لباسای بافتنیمونو خودش میبافت،مناطق سردسیر که می رفتیم وساکن میشدیم جوراب پشمیم بلد بود با چهارمیل برامون میبافت.موهای همگیمونو خودش کوتاه میکرد حتی موی پدرم البته پدرم بنده خدا خیلی زود طاس شد وزحمتش کم شد.یادم نمیاد مادرم خودشم برای کوتاه کردن مو یا اصلاح ارایشگاه رفته باشه خودش موهاشو کوتاه می کرد یا یه بند می بست به میله کنار آیینه دستشویی واصلاح می کرد.درضمن آشپزیشم خوب بود ،هرگز از بیرون غذا نمی خرید تمام هفته وماه وسال رو بدون یه روز تعطیلی غذا خونگی درست میکرد.البته تمام اینا غیر از کدبانوگری خاصی که داشت بدلیل درامد محدود پدرمم بود .به هر حال باید دست بدست هم میدادن وزندگی پنج نفره رو میچرخوندن.وقتی هفت ساله شدم وساکن یه شهر مادرم باتمام سختکوشی وکدبانوگری که داشت انقدر پس انداز کرده بود که تونستیم زمینی که ارتش بهمون داده بود رو بسازیم البته درحد سفت کاری ولی انقدر خوشحال بودیم که تا در وپنجره دار شد رفتیم وهمونجا ساکن شدیم.یادمه دیوارا اتاقا حتی گچ نداشت،کف ساختمون فقط سیمان شده بود،تو آشپزخونه یه سینک داشتیم ویه کمد چوبی که وسایل پخت وپز وظرفا رو گذاشته بودیم .مادرم پلاستیک ضخیم خریده بود وتا نصفه دیوارهال ویکی از اتاقامونوپلاستیک کشیده بود وبا پونز ومیخ محکم کرده بود .خلاصه خونه حسابی درحد صفر بود پدرم عصرابعد از کارش می رفت یه جای دیگه کار میکرد ،بعنوان مدیریت فروش واحدهای یه مجموعه ساختمان واز اون راه هم یه مقدار پول دستمون می آمد.بماند که مادرمم همه جوره کمک خرج بود.گل سر وتاج مرواریدی درست میکرد یا گردنبند ودستبند وبقیه وسایل زینتی که به یه خرازی نزدیک خونمون بصورت امانی میدادن تا بفروشه ویه درصدی برداره یا به در وهمسایه ودوستای خواهرامو وارایشگاههای نزدیک میفروختن.خلاصه همه دست به دست هم داده بودن برای تکمیل خونه.کم کم وخرده خرده خونه تکمیل میشد یه بار گچ کاری وکاشی کاری یه بار رنگ کردن درو پنجره و...بماند که سالها حیاط گل بود ومادرم برامون با چیدن موزاییک پشت سرهم یه راه درست کرده بود به طرف در حیاط.اون زمانا کلی مرغم تو حیاط داشتیم که تخم میزاشتن .مادرم پوست خیار وآشغال سبزیا رو خرد میکرد وبراشون میریخت.خلاصه کوچکترین ذره ای اسراف نمیشد وهر وسیله ای بالاخره دوباره به چرخه مصرف برمیگشت..توخونه ما هیچوقت یادم نمیاد که بحث وجدلی بوده باشه یا کسی صداشو بلند کرده باشه.همه شرح وظایف خودشونو داشتن وهر کس حد وحدود خودشو میدونست.نمیدونم اینا از جذبه پدرم بود یا مدیریت مادرم ولی هر چی بود زندگیمون درکمال ارامش وقانونمند سپری میشد.البته بگم پدرم فقط جذبه داشت،هیچوقت تنبیه بدنی یا کلامی نمی کرد ،کلا همه ی امور منزل وتربیت ما به عهده مادرم بود.روزا میگذشت کلاس دوم دبستان بودم که خواهرم پزشکی قبول شد اونم یه شهر دیگه.که سه ساعت با مینی بوس باید می رفت ومیامد.پدرم بردش وثبت نامش کرد وخوابگاه گرفت ومشغول تحصیل شد.با اینکه فاصله بین دوشهر کم بود ولی خواهرم هر دوسه ماه یه بار میومد پیشمون هم بخاطر اینکه درساش سنگین بود وهم بخاطر اینکه اغلب مینی بوسا شلوغ بودن یا مدام بین راه مسافر پیاده وسوار میکردن .مسافرام که بی فرهنگ بودن وتا یه دختر تنها رو میدیدن شروع میکردن مسخره بازی وخواهرم باید با ماشینای کرایه ای میومد که هم هزینش بالا بودوهم اینکه میترسید تنها بیاد.اگرم با چند نفر دیگه سوار میشد ویه مرد بی فرهنگ کنارش مینشست که دیگه واویلا بود.میگفت مرده مثلا پاشو صد وهشتاد درجه باز میکرده یا هی خودشو می مالیده به خواهرم یا دستشو مینداخته پشت صندلی که اسما پشت صندلی بوده ولی رسما پشت گردن خواهرم بودم یا لم میداده رو پهلو خواهرم واز اینجور اذیتها که تمامی نداشت وگویا اونزمانا متاسفانه از اینجورمردا کم نبودن وخواهرمم هر چی تذکر میداده بدتر میکردن وراننده هم انگار براش مهم نبوده .البته اینا روبرا مادرم میگفت ومنم گوش میکردم - رامتین
گوبولی
گوبولی - هانیه
گوبولی(لطفا مطالعه شود)
گوبولی(لطفا مطالعه شود) - بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم غذای خوشمزه و جدید که مورد استقبال خانواده ی مشکل پسندمون قرار گرفت و رفت تو لیست غذاهای مورد علاقه البته من به جای گوشت چرخ کرده مرغ سرخ شده گزاشتم (یعنی میشه من تو دستورغذا دست نبرم🤔🤣😂) و اما مناسبت تلخ امروز 17 دی سالروز صدور قانون کشف حجاب رضا خانی 🔻خاطراتی تلخ از دوران #منع_حجاب 1⃣مادربزرگم تعریف می کرد که در زمان رضاخان برای حمام رفتن، رفته بودند بیرون از منزل و در میان راه با مأموران حکومتی مواجه می شوند که جلوی آنها را می گیرند و قصد برداشتن حجابشان را داشتند. مادر بزرگم فرار می کند و به کوچه ای می رسد که بن بست بوده است😰 تمامی منازل کوچه دربشان بسته بوده و هر چه در می زنند کسی در باز نمی کند.😢 مامور که سر می رسد، مادر بزرگم برای این که مأمور حجابش را برندارد، گوشواره اش را از گوش می کند و با دستان پر از خون گوشواره را به مامور میدهد.😭 مامور هم اجازه می دهد که برود. (آذربایجان شرقی) 2⃣مادرم می گفت: آن زمان در روستاها چون در خانه آب نبود زنان برای شست و شوی لباس و ظروف به رودخانه می رفتند... یک بار خانمی برای شستن لباس به رودخانه می رود و مامورین روسری اش را برمی دارند🙁 و آن زن برای حفظ حجابش موهایش را با گل رودخانه می پوشاند. (آذربایجان غربی) 3⃣مادربزرگ پدرم با دوستان و فامیل در حال عبور از کوچه با مأموران رضاخان مواجه شده بودند، آن ها روسری زنان را می گرفتند و به جای آن کلاه فرنگی می دادند😒 و اگر زنان مقاومت می کردند آن ها را شلاق می زدند...😨😓 یکی از شلاق ها به چشم مادربزرگ پدرم خورده بود و چشمش را زخمی کرده بود.⚡️ آثار زخم تا پایان عمر بر روی چشم او باقی مانده بود. (اصفهان) 4⃣مادر بزرگ مادرم باردار بوده است و از دست مأموران فرار می کرده که توسط آنها گرفتار شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود⚡️ و همین حادثه باعث شده بود بچه اش سقط شود.😭 (بوشهر) 5⃣زن عموی پدرم تعریف می کرد که در زمان کشف حجاب، ماموران شهرداری را حقوق مضاعفی می دادند که چادر خانم ها را از سرشان بردارند.😟 خیلی از خانم های محجبه، برای اینکه حجابشان حفظ شود دیگر حتی برای امور ضروری مثل حمام رفتن هم از خانه بیرون نمی رفتند و کسانی که بیرون رفتند، مأموران چادرهایشان را پاره می کردند یا آتش می زدند🔥 و یکی از خانم هایی که چادرشان را آتش زده بودند بر اثر ناراحتی بعد از 24 ساعت فوت کرد.😔 (چهارمحال و بختیاری) 6⃣مادر بزرگ مادرم تعریف می کند در منطقه رویین اسفراین، دایه مادرم آب مروارید گرفته بودند. از ترس مامورین به دکتر نرفتند و در نهایت ایشان نابینا شدند.😞 (خراسان شمالی) مرحوم آقا سیدمحمدباقر سیستانی رضوان الله تعالی علیه می گوید: من تصمیم گرفتم به گونه ای خدمت امام زمان برسم لذا چهل هفته در مسجد محله مان زیارت عاشورا میخواندم. می گوید تنها نیتم این بود که آقا امام زمان ارواحنا له الفداء را زیارت کنم. در یکی از این جمعه ها احساس کردم حال خوشی دارم، بلند شدم زیارت عاشورا را که خواندم از مسجد بیرون آمدم، دیدم بوی عطر خوشی از خانه نزدیک مسجد می آید و نوری از آن بیرون آمد. مردم دارند عبور می کنند و نگاه نمی کنند، ولی این نور مرا به خودش جلب کرد. جلوتر رفتم، دیدم در باز است، پیش خود گفتم: اجازه دارم وارد بشوم. وقتی وارد شدم رفتم دیدم جنازه ای روی زمین است روی آن هم پارچه ای کشیده اند! یک وقت دیدم آقایی نورانی با چهره ای که در روایات ما توصیف شده کنار این بدن نشسته است، سلام کردم، متوجه شدم آقا و مولایم، حجت بن الحسن(عج) هستند. می گوید دیدم آقا نشسته اند، فرمودند: محمدباقر دنبال من می گردی؟ من اینجا هستم، گفتم: آقا، اینجا بالای سر این جنازه چه می کنید؟ فرمودند: این خانم از دنیا رفته است آمده ام در مراسمش شرکت کنم. پرسیدم: مگر این خانم کیست؟ آیا از اولیاء است؟ امام فرمودند: این خانم در کشف حجاب رضاخانی و دوران مبارزه با حجاب، هفت سال از خانه اش بیرون نرفت، برای اینکه مجبور می شد حجابش را بردارد، لذا کنار پیکرش آمده ام. 📖این خاطرات در «دبیرخانه طرح ملی گوهرشاد» و از سراسر کشور جمع آوری شده است. به امید آگاهی و تفکر اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم منبع: 🌐خبرگزاری تسنیم - مامان راضیه جون
گوبولی
گوبولی - این هم گوبولی(چه اسم باحالی داره،،گوبولی)راستش من چند وقت پیش دیدم یکی از کاربران این غذارو درست کرده خوشم اومد رفتم سراغ دستور پختش وقتی خوندمش دیدم همون مطبگ خوزستانی خودمنه منتها ما رب گوجه نمیزنیم وبستگی به سلیقه ی هر شخص با گوشت قرمز یا مرغ یا ماهی درست میشه که من این بار چون اینجا دیدم گوشت استفاده شده من هم از گوشت استفاده کردم ولی ترجیح میدم از مرغ سرخ شده کنارش استفاده کنم نمی دونم شاید چون زیاد از گوشت خوشم نمیاد اینو میگم - عسل بانو
گوبولی
گوبولی - گوگولی خداییشش کشته مرده اسمشم.😂😂😂 گوگولی. خیلی باحاله .خودم خیلی دوس داشتم.خیییلی. ولی خانواده استقبال نکردن😑😑😑 بخصوص دوتا گوندولیای مامان😶😶😶 - نغمه خانومم
گوبولی
گوبولی - این خوراک متعلق به استان هرمزگان هست هم اسمش جالبه هم خودش خوشمزس بازهم درست میکنم خیلی دوستش داشتیم با تشکر از مامان ارسلان عزیز که دستورش را در کلیپ برگر گذاشتن💞👌 - رامتین

با دیگران به اشتراک بگذارید:

امتیازدهی:

سوالات متداول

میگم طعمش خوشمزه میشه ؟ زیره شم میشه ڪمتر ڪرد ؟ دلم میخواد امتحانش ڪنم

✅ بله میشه حتی حذفش کن ولی بازیره کمم خوشمزست.

نظرات کاربران

Sara.R ♡♡♡ — شنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۷:۴۲
میگم طعمش خوشمزه میشه ؟
زیره شم میشه ڪمتر ڪرد ؟
دلم میخواد امتحانش ڪنم
مامان ارسلان — شنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۷:۵۱
بله میشه حتی حذفش کن ولی بازیره کمم خوشمزست
Sara.R ♡♡♡ — شنبه، ۲۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۷:۵۲
حتما امتحانش میڪنم
من کلا پلوها رو دوس دارم 😋😋😋
فقط خدا — پنجشنبه، ۶ دی ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۲
عالیه عزیزم با گوشت مرغ هم میشه درستش کنی
زهرا??? — پنجشنبه، ۱۰ آبان ۱۳۹۷ - ۱۰:۵۲
منوهوس کردبرای ناهارجمعه فردادرست کنم
زهرا بانووو — دوشنبه، ۲۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۰:۳۶
با اینکه بندری نیستم،ولی عاشق این غذام
دست،مزیدار
Elham — جمعه، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۴:۴۶
عالی بود
Elham — جمعه، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۴:۴۶
خیلی خوشمزه شد عالی بود
Elham — جمعه، ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ - ۱۴:۴۵
خیلی عالی شد ممنونن
سمیرا — جمعه، ۱۷ فروردین ۱۳۹۷ - ۲۱:۰۳
به به من عاشق پلو قاطیام
fateme1234567890 — پنجشنبه، ۱۶ فروردین ۱۳۹۷ - ۲۱:۵۰
عالیه
nabat — دوشنبه، ۱۳ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۸:۵۴
مااین غذا رو قشم خوردیم ادویه ش خیلی زیاد بود.فک نکنم فقط فلفل زردچوبه باشه
نیکا — دوشنبه، ۲۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۹
عالی 👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻😍😍
تارا®® — دوشنبه، ۲۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۲۹
خیلی عــــالیه
حتما درستش میکنم عزیزم.
mersana** — یکشنبه، ۲۰ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۵
طعم و عطر این غذا عالیه. 😍😉
بانوی مازندرانی — شنبه، ۱۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۳
چه جالب.باید یه بار درستش کنم.
رامتین — جمعه، ۱۸ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۰:۲۵
چه باحال انشالله درست میکنم
مامان پریاورضا — پنجشنبه، ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۶
چه جالبه
❤Haniyeh❤ — پنجشنبه، ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۰:۳۹
عالیه
shirin — پنجشنبه، ۱۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۰:۱۰
تو زندگيم سعی کردم
همیشه با هرکس،
مثل خودش باشم
اما هیچ وقت نتونستم
با مادر،!!!
مثل مادر باشم...

🎊پيشاپيش روز مادرمبارك🎊
radin's mom — چهارشنبه، ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۲:۲۴
خیلی جالب بود.
آنا — چهارشنبه، ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۰:۵۸
همسری من عاشق این غذاس البته بدون کشمش
بهش میگه نخود پلو😂😂😂
مرسی بانووو
ندا — چهارشنبه، ۱۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۰:۳۴
عالیه من این غذارو خیلی دوست دارم