شکلات داغ برای کار گروهی.دیر اما
– بخونید جالبه👇 زن و مردی با یک بار گندم که روی خرشان بود و زن سوار بود و مرد پیاده، داشتندبه آسیاب می رفتند. سر راه برخوردند به یک مرد کور..
شکلات داغ برای کار گروهی.دیر اما
بخونید جالبه👇
زن و مردی با یک بار گندم که روی خرشان بود و زن سوار بود و مرد پیاده، داشتندبه آسیاب می رفتند. سر راه برخوردند به یک مرد کور. زن تا مرد کور را دید به شوهرش گفت: «ای مرد! این مرد کور را سوار خر بکن گناه داره مرد از حرف زنش اوقاتش تلخ شد و گفت: «ای زن! ولش،کن بیا بریم
زن باز التماس کرد : «نه والله! گناه داره » مرد قبول کرد و کور را بغل کرد و گذاشت روی خر، پشت زنش. بعد از چند قدم مرد کوردستی به کمر زن کشید و گفت: «ببینم پیرهنت چه رنگه؟» زن گفت: رنگ پیرهنم گل گلیه بعد مرد کور دستش را روی پاهای زن کشید و گفت: «تنبونت چه رنگه؟» زن گفت: «سیاهه» بعد دستش را روی شکم او کشید و گفت: «انگار آبستن هستی؟» زن گفت: «بله شش ماهه ام» دیگر حرفی نزدند تا نزدیک آسیاب رسیدند. شوهر زن به مرد کور گفت: «باباجون دیگه پیاده شو تا ما هم بریم اسیاب» اما مرد کور ب گفت: «چرا پیاده بشم؟» و زن بیچاره را محکم گرفت و داد و فریاد سر داد که: «ای مردم! این مرد غریبه می خواد زنم و بارم و خرم را از من بگیره به دادم برسین مردم جمع شدند و گفتند: «چه روزگاری شده مرد گردن کلفت می خواد این کور بدبخت را گول بزنه!» بعد به مرد کور گفتند: «اگر این زن، زنت هست پس بگو پیرهنش چه رنگه؟» او گفت: «گل گلیه» بعد فریاد زد: «بابا تنبونش هم سیاه، شش ماهه هم آبستنه» مردم گفتند «بیچاره راس میگه» بعد آنها را بردند پیش داروغه. داروغه حکم کرد آن سه نفر را توی سه تا اطاق کردند و درهارا بستند
بعد به یک نفر گفت: «برو پشت در اطاق ها گوش بده ببین چی میگن مأمور اول به پشت در اطاقی که زن در آن بود رفت و گوش داددید که زن بیچاره گریه می کند و می گوید: «دیدی چه بلایی به سر خودم آوردم، همه اش تقصیر خودم بود مأمور داروغه از آنجا رفت پشت در اطاقی که شوهر زن در آن بود. دید مرد بیچاره دارد آه و ناله می کند و می گوید: «دیدی این زن ناقص عقل چه بلایی به سرم آورد. ای کور لعنتی کذاب مأمور رفت پشت در اطاقی که مرد کور توش بود، دید که کور دارد می زند و می رقصد و می گوید: «خدا داده ولی کور! خر مفت و زن زور» مأمور رفت پیش داروغه و گفت:قربان ببین که این مرد مکار چه خوشحالی می کنه داروغه یواشکی رفت پشت در اطاق و یقین کردفرمان داد آنها را بیرون آوردند و مرد کور نمک ناشناس را به اسب تور بستند و به بیابان سر دادند
----
ممنون بخاطر همراهیتون..پریروز دیدم نها خانم خیلی وقت پیش برام پیام داده وقرار گروهی دوشنبه رو یادآور شده..درسته به موقع سر قرار نرسیدم اما تلاشمو کردم از قافله عقب نمونم..ممنونم بخاطر پیشنهاد شکلات داغ..برا اولین بار تجربه خوشایندی بود..ممنونم گروه خانم قادری وهمراهان دوست داشتنی⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
برای نمایش طرز تهیه کامل از تمام مراحل تهیه شکلات داغ اینجا کلیک کنید
برای نمایش همه ی غذاهای کانال مامان حناوحسام اینجا کلیک کنید