شیرینی کشمشی

– با قیافه ای در هم گفتم :اااا دایی خیلی بدی تای ابروش رو برد بالا :الی چرا واقعا چرا این همه نفهمی د بنال دیگه چندش وار نگاهش کردم: اه اه اه..

شیرینی کشمشی
شیرینی کشمشی - وروجک○○○♡

شیرینی کشمشی


با قیافه ای در هم گفتم :اااا دایی خیلی بدی

تای ابروش رو برد بالا :الی چرا واقعا چرا این همه نفهمی د بنال دیگه

چندش وار نگاهش کردم: اه اه اه خیلی لوسی

به سمت کیک رفتم: دایی خوشگله اون حامله اس خودشم دو قلو

دایی با چهره ی در هم گرفت و گفت: از مامانت این انتظار رو نداشتم پای پیری و معرکه گیری

وبعد سرش رو تکون داد
با سرفه ی یه نفر دیگه ساکت شدیم بازم حامد چندش بود با اخم به دایی اشاره کردم دایی فهمید کیک رو دایی برداشت من هم چاقوی تزیین شده رو به اضافه ی فندک برداشتم از آشپز خونه که رفتیم بیرون توجه همه بهمون جلب شد دایی کیک رو درست جلوی هلما گذاشت منم خواستم چاقو رو بزارم که خاله داد زد: میلاد الی رو نزار در بره باهاش برقص

با تعجب داشتم دایی رو نگاه میکردم که از دو طرف بازوهام گرفت و همون موقع صدای آهنگ آذری بالا رفت ریتمش یکم تند بود اگه خونه بودم صد در صد زیباترین رقص رو میکردم ولی حالا مجبورا چاقو به دست خودم رو تکون میدادم دایی هم همراهیم میکرد

تو یه آن چاقو از دستم کشیده شد با تعجب به سیما نگاه کردم چشمک زد و گفت جان من یکم از اون رقصای خوشگلت رو بیا با خجالت ازش رو برگردوندم که با دیدن هلما که اومد وسط خواستم برم کنار که هلما مقابلم رقصید داشتم ضایع بازی در میاوردم دیگه بی خیال شدم به درخواست هلما اهنگ دو باره پخش شد دایی هم داشت می رقصید اخه رقص اذریش بی نظیر بود مخصوصا که با من میرقصید دیگه توجه همه رو ما بود هلما هم خوب بلد بود اهنگ که تموم شد دایی دست من و هلما رو گرفت و هرسه تا تعظیم کردیم و کنار رفتیم هلما به سمت جایگاهش رفت و نشست خاله هم مدام قربون صدقه اش میرفت

پیش دایی ایستاده بودم که گفت: الی واقعا مامانت میخواد چیو ثابت کنه

گنگ به سمتش برگشتم: مگه چیکار کرده

با اخم نیم نگاهم کرد و گفت: چرا حامله اس

اول متعجب و بعد با تاسف نگاش کردم: دایی جان عزیز دلم کی گفته

خیلی لجوج نگام کرد و گفت: خودت نگفتی مگه

بازم متاسف سرمو تکون دادم: عشقم نفسم دایی گلم من گفتم خاله نه مامانم

با چشمای کوچیک شده گفت: جان من
منم اداشو دراوردم: جان تو

با لبخند گله گشاد گفت: بزار برم ازش بپرسم

با چهره ی نگران گفتم: نه نگی ها هلما بهم گفته اگه بفهمه هلما گفته

دستاشو بالا اورد و گفت: باشه باشه هر چی خانم بگن

همه داشتن اهنگ تولدت مبارک رو میخوندن که باچشمام دنبال سحر گشتم پیداش کردم داشت نگام میکرد ولی تا چشم تو چشم شدیم به یه جای دیگه نگاه کرد به سمتش رفتم

تصاویر تزئینات شیرینی کشمشی

شیرینی کشمشی - تصویر 1 - با قیافه ای در هم گفتم :اااا دایی خیلی بدی 
تای ابروش رو برد بالا :الی چرا واقعا چرا این همه نفهمی د بنال دیگه 
چندش وار نگاهش کردم: اه اه اه.. - وروجک○○○♡
شیرینی کشمشی - تصویر 1 - با قیافه ای در هم گفتم :اااا دایی خیلی بدی تای ابروش رو برد بالا :الی چرا واقعا چرا این همه نفهمی د بنال دیگه چندش وار نگاهش کردم: اه اه اه.. - وروجک○○○♡

برای نمایش همه ی غذاهای کانال وروجک○○○♡ اینجا کلیک کنید

با دیگران به اشتراک بگذارید:

امتیازدهی: