Khanoome - کانالها

― این نان فوق العاده سالم وخوش عطر است..

― دسر مدرن

― ویدیوهای غذاها

― واین سکوت عجیب دلگیر است..

― به مناسبت هفتمین سالگرد ازدواجمون.اولین باره کیک رو باژله بریلو درست کردم.ژله رو خودم درست کردم..

― نمای دیگری از شیرینی های عیدم..

― خونه جاریم بودم.یهویی تصمیم به شیرینی پختن گرفتیم انصافا خوشگل شده..

― تصاویر غذاها

― تصاویر غذاها

― درمیان آن همه،هم همه چشم ازش بر نداشتم میخکوب بیرون اتاق ایستادم.بامریم تماس گرفتم وبا خبرشان کردم. چند ساعت بعد احسان را وارد بخش کردند..

― یک هفته گذشت و از احسان خبری نشد.من هم کماکان چشم به راهش بودم. اما انگار ،خبری نبود. صبوری کردم ،چند روز در قبال این همه مدت انتظار چیزی ن..

― تدارک من برا تولد سانا وبردیا عزیزم کیک فوق کاکایویی با خامه قهوه شکلاتی به همراه ژله نسکافه وساندویچ مرغ..

― یه نکته جاداره بگم.این عکس هنر دوستم فاطمه سادات عزیز هست که عکاسی کار میکنه. آن روز فرزانه از برادرش گفت انگار کیوان مخش را حسابی شست و ش..

― دوستان این آخرین پارت هست.دوست دارم همه کسانی که این داستان رو دنبال کردند.از حسشون بگن بعد از خوندن آخرین پارت.منتظرنظر تک تک تون هستم..

― خب منتظرتون نمی زارم.بریم که ادامه بدیم آها یه نکته ،بگم🤔🤔🤔 بذارید بگم.خوشحالم دوستانی چون شما همراهم هستید. آها یه چیز دیگه ولش کن ،..

― دوستان عزیزم.قبل از نوشتن داستان درخواستی داشتم.اینکه اگه داستان رو تاحالا دنبال کردید.خوشحال میشم نظر شخصیتون رو اعلام کنید. نظرات وان..

― مامان سیمین دستمال را سمتش گرفت و سوال من راتکرار کرد. خوب میدانستم موضوع مهمی است که گفتنش برایش سخت شده. مامان که مشغول ریختن چایی شد . ..

― با درخواست خودم احسان رو به مزون دعوت کردم.خودم تنها بودم.برایش چایی ریختم وبا کلی مقدمه چینی شروع به صحبت کردم.خدا خدا میکردم کمی منطقی ..

― احسان خیلی با جمع وفق پیدا نکرده بود دوست داشت همانندشان رفتار کند.شیوا کماکان با سر وضع نامناسب مدام در رفت وآمد بود.لیوانی آب دست امیر ..

― شب بود به همراه احسان به خانه پدرش رفتیم تا در مراسم خواستگاری خواهرش حضور داشته باشیم.نقاشی بهاره راهم همانجا به مریم هدیه دادم.چندی بع..

― طفلک مریم بین تعریف وتمجید کردن منصور و نگاه های غیرتی احسان گیر کرده بود.مامان سیمین وپدر کنار هم نشسته بودند هرچندوقت یکبار بیخ گوشی چ..

― برف سنگینی می بارید جوری که سرمایش از خودش سنگین تربود هواهم به بهانه سفیدی برف زودترازهمیشه تاریک شده بود .من با خیالات عجیب وغریب بیشت..

― تصاویر غذاها

― کار دوست همسرم..