کوفته تبریزی اصل

– پیامبری و درختی و جوانی در جوار هم بودند. پیامبر نامش آشنا بود، درخت نامش سرو و جوان نامی نداشت، او شهیدی گمنام بود. پیرزنی دوان دوان به س..

کوفته تبریزی اصل
کوفته تبریزی اصل - مامان حناوحسام

کوفته تبریزی اصل


پیامبری و درختی و جوانی در جوار هم بودند. پیامبر نامش آشنا بود، درخت نامش سرو و جوان نامی نداشت، او شهیدی گمنام بود

پیرزنی دوان دوان به سمتشان آمد. سراسیمه خودش را روی مزار پیامبر انداخت، (بی آن که او را بشناسد) و به زاری گفت: پسرم را از تو می خواهم، شفایش را

و به شتاب، آبی روی سنگ شهید پاشید، (بی آنکه نامش را بداند) و به گریه گفت: پسرم را. و به چشم بر هم زدنی دستمالی بر درخت بست، (بی آنکه بداند چرا) و به التماس گفت: شفایش را

پیرزن با همان شتابی که آمده بود، رفت. او می دانست که فرصت چقدر اندک است. پیرزن در جستجوی استجابت دعا می دوید

پیرزن دور شد و پیامبر و درخت و شهید او را می نگریستند

درخت به پیامبر گفت: چقدر بی قرار بود! دعایی کن، ای پیامبر، پسرش را و شفایش را. و پیامبر به شهید گفت: چقدر عاشق بود! دعایی کن، ای شهید، پسرش را و شفایش را. و هر سه به خدا گفتند: چقدر مادر بود! اجابتی کن، ای خدا، دعایمان را و پسرش را و شفایش را

فردای آن روز پیکر پیرزنی را بر روی دست می بردند، مردم؛ با گام هایی شمرده، بی هیچ شتابی

و آن سوتر، پسری آرام دستمالی را از دست درختی باز می کرد؛ سنگ قبر شهیدی را با گلاب می شست و پسر اما نمی دانست چه کسی دستمال را بر دست درخت بسته است و نمی دانست که چرا سنگ شهید خیس است و نمی دانست این جای پنچ انگشت کیست که بر مزار پیامبر مانده است

پسر رفت و هرگز ندانست که درخت و پیامبر و شهید برایش چه کرده اند

پسر رفت و هرگز ندانست که مادرش برای شفایش تا کجاها دویده بود

----
من هشتمین ان هفت نفرم
عرفان نظر اهاری

برای نمایش طرز تهیه کامل از تمام مراحل تهیه کوفته تبریزی اصل اینجا کلیک کنید

برای نمایش همه ی غذاهای کانال مامان حناوحسام اینجا کلیک کنید

با دیگران به اشتراک بگذارید:

امتیازدهی: