کوکو سیب زمینے
– کپشن خونده شه لطفا ☺☺ داستان کوتاه کشاورزی بود که تنها یک اسب برای کشیدن گاوآهن داشت. روزی اسبش فرار کرد. همسایه ها به او گفتند:چه بد ..
کوکو سیب زمینے
کپشن خونده شه لطفا
☺☺
داستان کوتاه
کشاورزی بود که تنها یک اسب برای کشیدن گاوآهن داشت. روزی اسبش فرار کرد.
همسایه ها به او گفتند:چه بد اقبالی!
او پاسخ داد:راضیم به رضای خدا
روز بعد اسبش با دو اسب دیگر برگشت
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضیم به رضای خدا
پسرش وقتی در حال تربیت اسبها بود افتاد و پایش شکست
همسایه ها گفتند:چه اتفاق ناگواری!
او پاسخ داد:راضیم به رضای خدا
فردای آن روز افراد دولتی برای سربازگیری به روستای آنها آمدند تا مردان را به جنگ ببرند اما پسر او را نبردند
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضیم به رضای خدا
و این داستان ادامه دارد
همانطور که زندگی ادامه دارد
وخدا هیچگاه بنده اش را نمی آزارد
که او عاشق ترین معشوق است