نان روغنی صبحانه
– داستان کوتاه حکیم بزرگی در صحرایی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: «مرا به شاگردی بپذیر!». حکیم با انگشت خطی ..
نان روغنی صبحانه
داستان کوتاه
حکیم بزرگی در صحرایی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: «مرا به شاگردی بپذیر!». حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: «کوتاهش کن!». مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد. حکیم گفت: «برو یک سال بعد بیا!»
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: «کوتاهش کن!» مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند. حکیم نپذیرفت و گفت: «برو یک سال بعد بیا!»
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: «نمی دانم!» و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید. حکیم، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت: «حالا کوتاه شد!!!»
💥این حکایت یکی از رموز فرهنگ ملتها ودولتهای موفق را در مسیر پیشرفت نشان می دهد: «نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست ؛ با رشد و پیشرفت تو دیگران خود به خود شکست می خورند. به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را بکن
----
انشاءالله هممون تو مسیر پیشرفت باشیم
----
نیازی هست بگم این نون دلبرو با دستور خودم پختم..ودوستان عزیزم درست کردن وراضی بودن دوست داشتین ببینین👇
----
نان روغنی صبحانه
----
اینروزا بشدت درگیر آموزش مجازی مدرسم..یکم دست وبالم باز شه به کامنتاتون با نهایت احترام جواب خواهم داد..ممنونم که هستید🌷🌷🌷🌷🌷🌷
تصاویر تزئینات نان روغنی صبحانه
برای نمایش طرز تهیه کامل از تمام مراحل تهیه نان روغنی صبحانه اینجا کلیک کنید
برای نمایش همه ی غذاهای کانال مامان حناوحسام اینجا کلیک کنید