تولد

– تو اون وقتها رو یادت نیست!!!من 7 سالم بود. با دستهای کوچکم تو رو در آغوشم میگرفتم و با تمام وجودم عشق و علاقه م رو نثارت میکردم. کنارت مینشس..

تولد
تولد - مرسانا هدیه خدا❤

تولد


تو اون وقتها رو یادت نیست!!!من 7 سالم بود. با دستهای کوچکم تو رو در آغوشم میگرفتم و با تمام وجودم عشق و علاقه م رو نثارت میکردم. کنارت مینشستم و واست شعر و لالایی میخوندم. پاهای کوچیکت رو روی پاهام میذاشتم و دستهاتو محکم میگرفتم تا نیفتی ، اونوقت با هر قدمی که بر میداشتم میگفتم: پاپا تی تی پاپا تی تی😄
هنوزم بازیهایی که باهات میکردم رو یادمه. عاشق این بودی با کاسه بشقابهای اسباب بازیت برج درست کنم و تو تویه چشم برهم زدن همه رو بریزی و با اون لپ گلی های قرمزت از ته دل بخندی😊😊 یادمه کودکی خودم رو فراموش کرده بودم و مثل یه مادر مراقبت بودم تا هیچ وقت گریه نکنی و دلتنگ مامان نباشی

خودم و خودت...  تو خونه تنها بودیم تا بابا و مامان از سرکار بیان

وقتی واسه اولین بار دیدمت 2 تا انگشتت رو باهم میخوردی مثل دونه های برف سفید و لپ گلی بودی. عاشقت بودم و هستم و خواهم بود. تو آبجی عزیز دردونه منی

چقدر خوبه که آدم تو زندگیش یه آبجی خوشگل و ناز و مهربون داشته باشه و من خوشحالم، چون این بزرگترین اتفاق تو زندگیم بود

آبجی مدیحه نازنین تولدت مبارک🎂🎂
الهی تا ابد دلت شاد و لبت خندون و تنت سلامت باشه و در کنار همسر مهربانت خوشبخت باشی و سالیان طولانی در کنار هم روزهای زیبای زندگیتون رو جشن بگیرین. عاقبت بخیر بشی عشقم😙😙😙😙😙
----
Madihe.G

بخاطر مشغله شدید کاریم نتونستم واست کیک بپزم ببخشید😙😙😙😙
#کوکی-سیب-و-گردو-و-کشمش
#ژله-چند-رنگ
#کرم-زعفرانی

#تولد

برای نمایش همه ی غذاهای کانال مرسانا هدیه خدا❤ اینجا کلیک کنید

با دیگران به اشتراک بگذارید:

امتیازدهی: