پنیرخونگی*عاشقونه ای برای صبحونه شوهرمهربونم
– نزدیک شد ماه غریبانه، محرم انگار که این روزها آمدبوی غم ابر دوچشم آسمان میبارد انگار خورشید دارد به خفا انگاراصرار طعم اذان این روزها ش..
پنیرخونگی*عاشقونه ای برای صبحونه شوهرمهربونم
نزدیک شد ماه غریبانه، محرم
انگار که این روزها آمدبوی غم
ابر دوچشم آسمان میبارد انگار
خورشید دارد به خفا انگاراصرار
طعم اذان این روزها شد اندکی زرد
احساس شد از روح مسجدهای ما درد
شاه محرم ذهن ها را کفتری کرد
دستان لرزان مراهم دفتری کرد (منظورشعرگفتن)
حیف است خود را گوشه خانه نشاندن
باید که از خود حربه ی ابلیس راندن
ببخشید خیلی دوس داشتم ادامه بدم شعرمو اما اینجا گنجایششو نداره..فقط خواستم چندبیتی بخاطرماه محرم گفته باشم