چالش عکس قدیمی
– سلام عزیزان. یکی از شعرهایی که عاشقش هستم همین شعر باز باران با ترانه است... مخصوصا با اون آهنگ به یادماندنی که توی فیلم خواهران غریب بود...
چالش عکس قدیمی
سلام عزیزان
یکی از شعرهایی که عاشقش هستم همین شعر باز باران با ترانه است... مخصوصا با اون آهنگ به یادماندنی که توی فیلم خواهران غریب بود
چند شب پیش که کسل و بی حوصله بودم و نه حال شماره دوزی داشتم نه پازل چیدن و ... نشستم جلوی تلویزیون و فیلم های نماوا رو بالاپایین میکردم که چشمم افتاد به فیلم خواهران غریب. یه چیزی توی دلم روشن شد و زدم روی پخش فیلم
من تو زندگی رمزتازهای زیادی دارم.( هری پاتر بازها میدونند چی میگم😉 رمزتاز یه شی معمولی مثل یه چکمه ی کهنه بود که با استفاده از قدرت جادویی وقتی به اون شی دست میزدی یهو می چرخیدی و می رفتی یک مکان دیگه. می بردت یه جای دیگه یه سرزمین دیگه) یکی از رمزتازهای من همین فیلم خواهران غریب هست. فیلم که شروع شد یهو چرخیدم و رفتم به یکی از شبهای 13،12 سالگیم که خانوادگی رفتیم سینما و این فیلم رو دیدیم. وصل شدم به تمام روز و شب هایی که بعد از دیدن اون فیلم خودم توی اون صحنه ها زندگی می کردم
یکی از قشنگترین صحنه های فیلم اون صحنه ای بود که خسرو شکیبایی آخر شب کنار پیانو کلی شمع روشن کرده بود و بلاخره تونسته بود ریتم و ملودی دلخواهش رو روی آهنگ "مادر من" بذاره...توی نور شمع پیانو میزد و میخوند و کلی شاد بود از این که تونسته بود این ملودی رو بسازه...مادر من مادر من تو یاری و یاور من
انقدر همه چیز رو اون زمان با جان و دل می دیدیم و گوش می دادیم که تا همین الان هنوز شیرینی اون خاطرات میتونه یک شب قشنگ برام بسازه. حتی شبی که حال و حوصله هیچ کاری رو نداری و فقط دوست داری بپیچی توی پتو و کز کنی روی مبل...
پ.ن 1: مربای انجیر رو مامانم پخته😍
پ.ن2: رمزتازهای شما چی ها هستن؟😊