کوکے ،،جان جانان

– پسربچه ای پرنده زیبایی داشت،او به آن پرنده بسیار دلبسته بود حتی شبها هنگام خواب، قفس پرنده را کنار رختخوابش می گذاشت و می خوابید اطرافی..

کوکے ،،جان جانان
کوکے ،،جان جانان - مامان »محیا

کوکے ،،جان جانان


پسربچه ای پرنده زیبایی داشت،او به آن پرنده بسیار دلبسته بود حتی شبها هنگام خواب، قفس پرنده را کنار رختخوابش می گذاشت و می خوابید
اطرافیانش که از این همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرک حسابی کار می کشیدند

هر وقت پسرک از کار خسته می شد و نمی خواست کاری را انجام دهد، او را تهدید می کردند که الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند کرد و پسرک با التماس می گفت: نه، کاری به پرنده ام نداشته باشید. هر کاری گفتید انجام می دهم
تا اینکه یک روز صبح برادرش او را صدا زد که برود از چشمه آب بیاورد و او با سختی و کسالت گفت، خسته ام و خوابم می آید

برادرش گفت:
الان پرنده ات را از قفس رها می کنم

پسرک آرام و محکم گفت:

خودم دیشب آزادش کردم!!!!! با آزادی او خودم هم آزاد شدم

این حکایت همه ما است

تنها فرق ما، در نوع پرنده ای است که به آن دلبسته ایم،پرنده بسیاری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعیتشان، زیبایی، عنوان آکادمیک و مدرکشان است

خلاصه هر کسی خود را به چیزی بسته است...!

برای نمایش همه ی غذاهای کانال مامان »محیا اینجا کلیک کنید

با دیگران به اشتراک بگذارید:

امتیازدهی: